سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک هفته ای هست همسایه جدیدی آمده و در طبقه بالای خانه ما ساکن شده. این همسایه هم مثل بقیه یک بچه کوچک دارد. منتها این یکی فعلا خیلی کوچک است و تقریبا یک ماهه. حالا صدای جیغهایش می آید طفلکی. جیغهایی که معلوم است از روی دل درد است. این ساختمان تازه دو سه ماه بود که از دست اینجور جیغها خلاص شده بود و شبها همگی(همه همسایه ها) راحت تر می خوابیدیم اما حالا دوباره این ماییم و این صدای جیغهای یک نوزاد. تجربه ای که همه مان یا یکی دو سال یا چند ماهیست پشت سر گذاشته ایم.

دلم و اعصابم طاقت این جیغها را ندارد. دلم می خواهد بروم در بزنم و بگویم قطره فلان بدهید و شکمش را ماساژ بدهید و دمر بگیریدش بلکه آرام شود.حیف که الان خیلی دیروقت است.

خدایا این کولیک نوزادها عجب بد دردی است.(هرچند به پای روزهای اعصاب خردکن دندان درآوردن نمی رسد)

 

پ.ن: جدیدا یک نوزاد هم به فامیل دورمان اضافه شده. دوستان رفته بودند ببینندش منتها فقط مادر بچه را دیده بودند و پدر بچه با بچه در اتاق مانده بود و بیرون نیاوردش یا نگذاشته بیرون بیاورندش! چرا واقعا؟؟؟؟؟ از وقتی این ماجرا را فهمیده ام غیبت دونم حسابی درد میکند برای یک دل سیر تحلیل این حرکت عجیب!!!


نوشته شده در  سه شنبه 93/9/4ساعت  11:39 عصر  توسط سوده 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرحله جدیدی از زندگی زینب
روضه های امسالمان
بقچه لباسهای گرم
بازی بازی
[عناوین آرشیوشده]