امروز وقتی داشتم صبحانه می خوردم کنار زینب دیدم که حسابی دهنش آب افتاده و مسیر دست من را از لقمه برداشتن تا به دهان بردن دنبال می کند. چقدر سخت بود مقاومت در برابر وسوسه دادن یک تکه نان به زینب!!! با این اوضاع به زودی مجبوریم فقط در مواقع خواب بچه چیزی بخوریم.
پ.ن: هر روز که می گذرد از به دنیا آمدن زینب و بزرگ تر شدنش بیشتر در عجب می مانم از قدرت خدای متعال.